18 سالگي دور اروپا را گشتم
آنقدر حرفهايمان زود گل مي اندازد که سريع ايست مي کنيم تا خانم شيخان يک بار همه چيز را از اول تعريف کند. از تاريخ 5 مرداد 1332 که زندگي اش آغاز مي شود و به قول خودش با تولدش جنگ کره شمالي و جنوبي بالاخره تمام مي شود. متولد تهران است و نيمه شمالي شهر. پدرش يکي از اولين مهندس هاي فرانسه درس خوانده نفت پالايشگاه آبادان بوده و مادرش هم از اولين مدرسان زبانکده ملي. به خاطر همين انگليسي و فرانسه را از بچگي از بر بوده و توانسته ديپلمش را در رشته منشي گري با زبان فرانسه بگيرد. بعد از آن براي تفريح به ايتاليا و براي تحصيل به لندن مي رود تا مسافرت هايش را آغاز کند. « 18 ساله بودم که يک تور اروپا رفتم جالب است بدانيد که اين سفر فقط 6650 تومان خرج برداشت، همراه صبحانه، ناهار و شام» بعد از تحصيل در انگلستان به ايران مي آيد و تحصيلش را در رشته مديريت عمومي در شعبه دانشگاه هاروارد در ايران ادامه مي دهد. « من در لندن مهارتهايي مانند « short hand» و « استنوگرافي» را آموزش ديده بودم که يک چيزي شبيه « مورس» است اما بعد از سريال «فوق سري» که عيد پخش شد خيلي از مردم با مورس آشنا شدند. چيزي که من 40 سال پيش مي شناختم. آن موقع ها من به خاطر اينکه زبانم خوب بود دوره اي که سه سال و نيم طول مي کشيد را دو ساله تمام کردم چون نياز نداشتم که ابتدا مراحل آموزش زبان را بگذرانم»
با افتخار گفته ام من مسلمان و شيعه هستم
بعد از تحصيل به خاطر چند زبانه بودن خيلي از شرکت هاي لندني خواستند استخدامش کنند اما چون از خانواده دور بود نتوانست طاقت بياورد و به ايران برگشت. «در يک سفر که همراه خانواده م به آمريکا رفتيم حتي عمويم به من پيشنهاد کار داد که با حقوق خيلي بالايي در جاي مشغول شوم چون چندزبانه بودن در شرکت هاي بزرگ خيلي مهم است و حاضرند براي منشي هاي چندزبانه مبلغ هاي زيادي اختصاص بدهند اما من بازهم نماندم و به ايران بازگشتم. آن موقع ها سنم خيلي کم بود آمريکا هم کشور ترسناکي بود شما در تهران ممکن است بتوانيد تا 3 بعد از نصفه شب در خيابان باشيد اما در آمريکا از 6 بعد از ظهر به بعد شهر ترسناک مي شود. براي همين برگشتم و در ايران منشي « جنرال موتورز» شدم. من منشي خيلي از شرکت هاي بزرگ مثل «زيمنس»، « بي بي سي»، « آ اِ گ» بودم.» خانم شيخان آنقدر فعال بود که وقتي با همسرش تصميم گرفت به آلمان برود آلماني ها اقامت را به خاطر خانم شيخان دادند. « وقتي درخواست اقامت من را پذيرفتند به من گفتند که شما تحصيل کرده و چند زبانه هستيد و کشور ما به رشته شما خيلي نياز دارد و بسيارصادقانه حرف مي زنيد. من وقتي از آلمان درخواست اقامت کردم با افتخار گفتم من مسلمانم و شيعه هستم متاسفانه بسياري از ايراني ها براي گرفتن اقامت کشورهاي مختلف کارهاي زشتي انجام مي دهند. لباس هاي نامناسبي مي پوشند و رفتارهاي زننده اي از خود نشان مي دهند. اکثراين آدمها فراري، خلافکار درووغگو هستند. اما من صادقانه گفتم که جمهوري اسلامي هيچ تجاوز و يا ستمي به من نکرده، هيچ آسيب روح و رواني هم نديدم کسي هم به من آزاري نرسانده در کشور خودم هم کار دارم که اگر به من اقامت ندهيد مستقيم مي روم سرکارم. اما بعضي براي گرفتن اقامت هر دروغي را به هم مي بافند و هرکاري مي کنند که فقط بروند.»
خارج رفتن خوشبختي نمي آورد
مينو شيخيان 25 سال از عمر خود را به تناوب در کشورهاي مختلف گذرانده است و حالا تفاوت کشورها را باهم خوب مي شناسد. توي تاکسي اش هم هميشه اخبار را دنبال مي کند و براي خودش در مسائل سياسي و اجتماعي صاحب نظر است. از طرفداري از رئيس جمهور سابق گرفته تا اظهارنظر در مورد عملکرد شهرداري و راهنمايي رانندگي. خانم شيخان کنار تمام خاطرات و حرفهايش مدام اسم دخترش « صدف» را تکرار مي کند به طوري که يک بار با صداي کشيده اي مي گويد. « صدف نيست اگر صدف نباشد من لال مي شوم و نمي توانم حرف بزنم» وقتي مي پرسيم خيلي ها فکر مي کنندکه اگر مهاجرت کنند زندگي شان تکميل مي شود بلافاصله سرش را محکم به نشانه «نه» تکان مي دهد. « دروغ مطلق است که هرکس برود خارج از کشور، خوشبخت مي شود. زندگي در خارج از کشور کار هرکسي نيست. شما اول بايد برويد اقامت آن کشور را بگيريد که اين کار اصلا کار آساني نيست و بايد شرايط شما طوري باشد که آن کشور مشخصات شما را بپذيرد. بعد از آن بايد اجازه کار بگيريد که در اينصورت بايد اقامت دائم داشته باشيد. وگرنه بايد برويد کار غيرقانوني انجام دهيد که اصطلاحا به آن کار سياه گفته مي شود. آنجا هم کسي که کار سياه انجام بدهد را با صاحب کارش اخراج مي کنند. قديم تر ها مد بود که بچه هايشان را بفرستند لندن و بعد آمريکا، الان چند سال است آلمان رفتن مد شده و همه مي خواهند بروند فرانکفورت، شما تا اگر در آلمان زبان آلماني بلد نباشيد هيچ کاري به شما نمي دهند. زبان هم بلد باشيد بايد دوره هرکاري را ببينيد.» بعد از 11 سپتامبر زندگي در آلمان براي مهاجرها سخت شد آن زمان خانواده اش هم به بهانه تقسيم ارثيه مدام زنگ مي زدند و مجبور شد که به ايران برگردد اما براي برگشت مجدد به آلمان نبايد بيشتر از 4 ماه در ايران مي ماند و همين موضوع باعث شد براي هميشه در ايران بماند ولي از کشور ژرمن ها طوري حرف مي زند که انگار وطن دومش آنجاست.
از تکنولوژي خوشم نمي آيد
از اول يک پايش هم تئاتر بوده اما به علت کارهايي که انجام مي داده رهايش مي کند. قبل از اينکه به آلمان برود به پيشنهاد برادرش براي فيلم روز واقعه تست مي دهد و قبول مي شود اما از ترس وجود مار سر صحنه همه چيز را رها مي کند و به آلمان مي رود. بعد از برگشت به ايران هم دوباره سراغ تئاتر مي رود اما به علت مشکلات عجيب و غريب گروهشان که مربوط به محل تمرين بوده، تئاتر روي صحنه نمي رود. اما بعد از چند کار تلويزيوني، دراولين فيلم سينمايي اش «ازدواج به سبک ايراني» حسن فتحي بازي مي کند. « بي وفا»، «من همسرش هستم»، «دهليز»، «فاصله ها» و کلي تله فيلم و تيزر ديگر از جمله کارهايي است که خانم شيخان در قالب بازيگري در آنها ظاهر شده است. از هرکدامشان هم کلي خاطره هاي ريز و درشت دارد. «من دوره فيلمبرداري هم ديدم اما اصلا دوستش نداشتم چون آدم بايد هميشه در داشتن تجهيزاتش به روز باشد و هر روز يک مدل جديدتر مي آيد و آن يکي از مد مي افتد به نظرم همه اين ها زباله هاي الکتريکي است که فقط آدم را کلافه مي کند.» وقتي اين جمله ها را مي گويد با حساسيت زيادي درباره مخالفتش با تکنولوژي مي گويد. شيخان حتي از حرف زدن با موبايل خوشش نمي آيد و مي گويد: «من 40 سال پيش کامپيوتر IBM داشتم اما اين اعتياد جوان ها به موبايل و اينترنت را که مي بينم حالم بد مي شود و از همه اين ها منفرم مي شوم.»
مسافرها از روي صدايم مرا مي شناسند
چند ساعتي است حرف زديم اما هنوز سوال اصلي را نپرسيديم که چرا سراغ تاکسي داري رفته است. سوال به اينجا که مي رسد آينه اش را تنظيم مي کند، سرش را مي چرخاند و مي گويد: «من تلويزيون ايران را هميشه تماشا مي کردم. اواخر حضورم در آلمان در اخبار ديدم که تاکسي در ايران راه افتاده که فقط مخصوص زنان است از اين ايده خوشم آمد و بعد که ايران آمدم پيگيرش شدم وقتي به همه مي گفتم که اين خبر را در آلمان شنيدم باور نمي کردند. پيگير شدم و اين تاکسي را براي خودم خريدم و مشغول شدم. من گردن درد زيادي دارم جالب است بدانيد که بعضي مسافرانم حتي مرا با گردنبند طبي و عينک دودي شناخته اند. يک بار يکي از مسافرها من را از پشت عينک و گردن بند طبي با صدايم شناخت و حتي سريع اسم فيلم دهليز را آورد و من خيلي تعجب کردم.» خانم شيخان طرفدار پروپاقرص سخنراني هاي آقاي قرائتي و شهاب مرادي است و هرچند وقت يکبار اسمشان را مي آورد و حرفي نقل مي کند. زندگي مينو شيخان پر است از علاقه هاي عجيب و غريب که تقريبا پي گير همه شان بوده از علاقه اش به رالي و شرکت در مسابقات اتومبيل راني تا آرايشگري و سيرک و کارکردن در يکي از پارک هاي آلمان. همه اين ها دنياهاي مختلفي است که در يک زن جا شده و او توانسته سراغ هرکدامشان برود و طعمشان را بچشد. در حين مصاحبه حرف از آدمهاي مختلفي به ميان مي آيد که شيخان درباره شان رک حرف مي زند و احساساتش را بيان مي کند و همين بيان احساسات بارها حرف هاي ديگري را پيش مي کشد تا مصاحبه گاهي اوقات شبيه درد دلهاي زنانه شود.